در سوگ یک کتابفروشی
اولین بار آیدین فرنگی به من آدرس کتابفروشی فراسو را داد و گفت میخواهند محیط خوبی درست بکنند. در یک زیرزمینی در سهراه دانش.
شک داشتم. اینجا همه کتابفروشیها به کتابهای کمک درسی و کنکوری ختم میشوند. گفتش نه آقای معصومی و دوستانشان اهل فرهنگند. اینکارهاند. گفتم اجاره و وقت و درآمد و هزینه فرهنگ سرش نمیشود.
رفتیم و دیدم و کارشان خوب بود. من هم دوستانم را بردم.
چند سالی دوام آوردند و به کنکوری فروشی نرفتند ولی امروز دیدم که نوشتهاند که به زودی جمع میکنند. شاید این تنها مکان فرهنگی شهر ما بود که به من آرامش میداد. میرفتم و دوری میزدم و آرام میشدم و کارهای دوستان قدیم را میدیدم و از کتابهای غیرکنکوری و غیرکمک درسی میتوانستی خبری بگیری. (که این صنعت کنکور و کاردانی به کارشناسی واقعا این روزها نفرت انگیز شدهاند)
فردا روزی در سوگ چه کسی خواهیم بود؟
شهاب حنفی 2:52 ب.ظ. در ژوئیه 20, 2010 پایاپیوند | برای پاسخ دادن وارد شوید
سوگ مشترکی است، امروز به هر کتاب فروشی که سر می زنی، باید به دنبال قفسه ای کوچک و گوشه گیر باشی تا از دنیای کتاب های کنکور و کمک آموزشی دور بمونی.